ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

16 روز به اومدنت(2 روز به پایان هفته 38)

سلام ناز گلک مامان.خوشگلکم.جیگر طلام.امروز ٣٧ هفته و ٥ روزه که تو دل مامانی.الهی که مامان فدات شه. همه همش میپرسن پس این کوچولو نیومد؟کی میاد؟ بگو زود بیاد.منم دوست دارم زودتر ببینمت ولی مهمتر از دیدنت سالم دیدنته پس از خدا میخوام که هر وقت صلاحه تو رو سالم و سلامت پیش ما بیاره .خیلی دوست داریم من و بابایی. از هفته پیش هر از گاهی یه کوچولو درد تو دل و کمرم و ران های پام حس میکنم که مثل درد(خاله پری) اند.دیشب هم دل درد و کمر درد داشتم و ترشحاتم زیاد بود همش منتظر لکه بینی و پاره شدن  کیسه آب بودم اما خبری نشد که نشد. ...
5 آبان 1390

یکسری از لباسات

٩٠-٤-٣١ از آستارا ٩٠-٦-٤ تبریز ٩٠-٦-٩ تهران -مامان جون اینم کاپشن بچگی مامان که مامان جون لطف کرده نگه داشته و اون یکی لباس زرده که کادو آورده بودن و مامانی نو نگهش داشته بود و قسمت ترنم خودم شدن. اینم کاپشنی که مامان جون برات از تهران گرفته با سلیقه باباجون سوغاتی انیسا جون از کیش تیر ٩٠ سوغاتی بابا جون از آنتالیا مرداد ٩٠ ...
4 آبان 1390

کاپشن

عشق مامان دیشب باباجون(بابای مامان) زنگ زد و بعد از احوالپرسی و تبریک برد استقلال(٢-٠ پرسپولیسو برد)و تاکید بر اینکه مواظب خوذم و خودت باشم گوشیو داد به مامان جون.مامان جونم گفت که با باباجون رفتن خیابون بهار و برا نوه گلشون که تو باشی عزیز مامان یه کاپشن لیمویی و سفید به سلیقه باباجون برات خریدن که مامانی میگه تا ٢ سالگی اندازت میشه.دست گلشون درد نکنه. ...
3 آبان 1390

هفته 38 بارداری

  کودک شما چگونه تغییر می کند؟ كودك شما حسابي چاق شده است! او بين 2720 تا 3400 گرم وزن دارد (پسرها معمولا كمي سنگين تر از دخترها هستند) و طول بدن او نيز بين 48.2 تا 50.8 سانتي متر است. او مي تواند خيلي محكم چنگ بيندازد كه اين را هم به زودي مي توانيد با انگشت خود امتحان كنيد! اندامهاي او كاملا رشد كرده و در مكان نهايي خود قرار دارند. ولي ريه ها و مغز او هرچند به اندازه اي رشد كرده اند كه بتوانند فعاليت كنند اما تا زمان تولد و مدتي پس از آن نيز به رشد خود ادامه مي دهند. فكر مي كنيد چشمهاي كودك شما چه رنگي هستند؟ ممكن است نتوانيد به درستي پاسخ دهيد. اگر چشمان او قهوه اي باشند احتمالا به همين رنگ باقي خواهند ماند. اگر رنگ چشمانش خاكستري...
1 آبان 1390

20 روز مانده به آمدنت(آغاز هفته 38)

سلام گل دختر مامان .جیگر طلام.تموم دنیام .ناز پری مامان.عزیز دل بابا .مدل حرکتات از دیروز کاملا عوض شده.نمیدونم چه جوری توصیفشون کنم.انگار خودتو مچاله میکنی و یکهو از هم باز میشی.(مثل یه باروت که یهو انرژیش آزاد میشه.)می دونم تعبیر قشنگی نیست اما چیزی به ذهنم نرسید  تا بتونم این حسی که از حرکتت میگیرم بهتر بیان کنم.کلا شیطون تر از قبل شدی.دیروز حسابی ران های پام و استخونای لگنم درد داشتن.دیگه داره بدنم آماده میشه که تو کوچولوی مامانی رو راحت تر بیاره پیشمون(ان شاء الله).حسم اینه که زودتر از 21 ام میای.به هر حال هر چی صلاحه همونو از خدا میخوام و این که تو رو سالم به دنیا بیارم.من و بابا جون خیلی دوست داریم و برات بهترین هارو آرزو میکنی...
1 آبان 1390